ما و جنش ضد جنگ
با هيئت دائر دفتر سياسى حزب

یک دنیای بهتر: در دوره های پیشین، در زمان جنگ آمریکا در افغانستان و جنگ در عراق، جنبش ضد جنگ در ابعاد میلیونی به میدان آمد. مردمی که به جنگ "نه" گفتند و خواهان توقف جنگ بودند. امروز توان این جنبش را چگونه ارزیابی میکنید؟ افت و خیزهای این جنبش ناشی از چه عواملی است؟
علی جوادی : مردم امروز با تجربه ترند. شناخت بهتری از ماهیت تبلیغات دستگاه حاکم بر جوامع غربی و اسلام زده دارند. دیده اند که چگونه تبلیغات جعلی و دروغین زمینه دهشتناک ترین جنگهای دوران معاصر شده است. عملکرد میلیتاریسم آمریکا را به عینه و روزمره در عرض چند سال گذشته مشاهده کرده اند. دیده اند که چگونه اسلامیستها حتی کودکان را در عراق به ماده انفجاری تبدیل کرده و منفجر میکنند. این مردم توهمی به هیچکدام از دو سوی این تخاصم ندارند، نه به ششلول بندی مانند جورج بوش و نه دیوانه ای مانند احمدی نژاد و خامنه ای. فهمیدن اینکه این مردم از این وضعیت بیزارند، نیاز به دانش و تیزبینی خاصی ندارد.
توان اعتراضی این نیروی عظیم مردمی کمتر نشده است. بیشتر شده است. اما توان بالفعل این جنش همواره روندی صعودی ای طی نکرده است. مساله بنظر من بر سر چگونگی به میدان کشیدن این نیرو در ابعاد میلیونی و تبدیل این پتانسیل عظیم به یک نیروی بالفعل است. اما مشکلات متعددند. این جنبش فاقد یک رهبری سیاسی روشن و خط مشی آزادیخواهانه و پیشرو است. فاقد چهره های شناخته شده و یک رهبری قابل اعتماد است. فاقد استراتژی سیاسی برای قدرتمند شدن و پیروزی است. جنبشی برای پیشروی نیست. به حفظ وضع موجود چسبیده است. عمدتا سیاستی شکست طلبانه بر آن حاکم شده است. از این رو درجا زده است. از این رو پس رفته است. مردم به میدان آمده اند، اما در میدان سیاست نمایندگی نشده اند. از اعتراضشان نیرومند تر نشده اند. متحد تر نشده اند. روشن تر نشده اند. بعضا نوعی سرخوردگی و سرگیجی از رهبری سیاسی و خط مشی حاکم بر این جنبش در ذهنیت جامعه ایجاد شده است. مردم بر علیه هر دو سوی تخاصم به میدان آمده اند اما در سیاست در همسویی با یک طرف قرار داده شده اند. گره کار در اینجاست.  
سياوش دانشور:بايد بين مردمى که مخالف ميليتاريسم و قلدرى آمريکا هستند با "جنبش ضد جنگ" تفاوت قائل شد. نه نيروئى که در پانزده فوريه به خيابانها ريخت طرفدار جنبش ضد جنگ است و نه سازمانهاى اين جنبش همواره قادر به بسيج اين نيرو هستند. اين جنبش منعکس کننده تمايلات و افکار عمومى جوامع غربى نيست. مردم در يک مقطع معين تشخيص دادند که بايد دخالت و اعتراض کنند و سازمانهاى موجود به ظرف اعتراض شان تبديل شد. اما سياستهاى تقليل گرايانه و بخشا ارتجاعى اين جريان باعث دور شدن و پراکنده شدن اين نيروى انسانى وسيع شد. به نظر ميرسد که بدنبال حمله آمريکا به عراق يک نوع سرخوردگى در اين جنبش مشاهده ميشود. اين سوال که "آيا اين حرکات فايده دارد و ميتواند مانع ماشين ميليتاريسم شود يا نه" زياد مطرح ميشود. دلائل اين موضوع هم عمدتا اينها هستند: اول، جنبش ضد جنگ اهرمهاى تعيين کننده اى بجز بيان اعتراض خيابانى ندارد. لذا قادر به اعمال فشار جدى روى دولتها نيست. دوم، اين جنبش عموما بطور يکجانبه در مقابل آمريکا موضع دارد و مخالفتش را با تروريسم و ميليتاريسم به اسلام سياسى و تروريسم اسلامى بسط نداده است. مورد مهمى که با تمايلات مردم در جوامع غربى فاصله دارد. اين درست است که مردم صلحدوست و مخالف جنگ اند، اما اين مخالفت را با دفاع از اسلام سياسى يکى نميدانند. سوم، تمايلات سنتى و آنتى آمپرياليستى مسلط بر اين جنبش باعث ميشود که آنها را همسو با نيروهاى مرتجع درگير در اين بحران کند يا دستکم به يک طرف دعوا تخفيف دهد. اينها روى دخالت گسترده تر مردم تاثير بلافصل دارد. سياست کارگرى و انسانى در قبال جنگ و تروريسم در اين جنبش اساسا جائى ندارد. اگر کارگران کشورهاى غربى و از جمله طبقه کارگر در آمريکا و کشورهاى موئتلفش عليه جنگ و دخالت ميليتاريستى واکنش نشان دهند و دست به اقدامات اعتصابى و توقف توليد بزنند، آنگاه مردم معترض در مقياس وسيعترى به ميدان خواهند آمد. چنين تحرکى عملا قدرت جنبش ضد جنگ را هم بالا ميرود و به طريق اولى سياست حاکم برآن نيز تغيير ماهوى ميکند. طبقه کارگر اهرمهاى تعيين کننده اى براى تاثيرگذارى بر سياست و تصميم دولتها و همينطور افکار عمومى دارد. امرى که نيروهاى سياسى سنتى جنبش ضد جنگ فاقد آنست. جنبش بشريت متمدن عليه تروريسم و ميليتاريسم ميتواند نقش تعيين کننده اى در شکست سياستهاى نظم نوينى داشته باشد. هم ميتواند مانع جنگ شود و هم ميتواند توده وسيع مردم در جوامع غربى را بميدان بکشد. اين در گرو اتخاذ يک سياست فعال کارگرى و انترناسيوناليستى و انسانى و آمادگى اين طبقه براى دخالتگرى سياسى است.
آذر ماجدی: شکل گیری جنبش ضد جنگ و حضور وسیع و میلیونی آن، بویژه پیش از حمله نظامی به عراق، دنیا را به حیرت آورد. چنین جنبش وسیع بین المللی در تاریخ بی سابقه بوده است. بسیاری این جنبش را با جنبش علیه جنگ ویتنام در دهه 70 میلادی مقایسه کردند. بنظر من این جنبش بمراتب وسیعتر و جهانی تر بود. در فوریه 2003 دنیا شاهد تولد یک جنبش عظیم توده ای علیه نظامی گری و قلدر منشی آمریکا بود. این یک واقعه تاریخی مهم است. باید مکانیزم های شکل گیری چنین جنبش ها و لحظات مهم تاریخی را بدقت شناخت و کوشید چنین جنبشی را احیاء کرد.
از احیاء صحبت میکنم، به این علت که جنبش ضد جنگ آن قدرت، وسعت و تحرک اولیه خود را از دست داده است. چرا؟ بنظر من دلسردی عمومی و غیبت یک افق روشن مترقی موجب شده است که جنبش ضد جنگ جذبه اولیه خود را از دست بدهد. آیا این به این معنا است که مردم نسبت به ادامه جنگ و تعرضات میلیتاریستی غرب به سرکردگی آمریکا بی تفاوت شده اند؟ بنظر من خیر. لیکن جنبش موجود آن افق لازم برای جلب این جمعیت میلیونی عصبانی و معترض را دارا نیست.
یک واقعیت روشن و انکار ناپذیر در افت جنبش ضد جنگ ناموفق بودن آن در جلوگیری از شکل گیری جنگ است. این عکس العمل اجتناب ناپذیر است. مردم علی العموم را نمیتوان برای مدت طولانی در صحنه اعتراض فعال نگاه داشت. خاصیت کمپین های معین دقیقا همین است که این مکانیزم سازماندهی عمومی و توده ای را در نظر میگیرد. هدف معینی را برای مدت معینی در دستور میگذارد. نمیتوان بمدت چند سال میلیون ها انسان را در اعتراض به فرضا جنگ به خیابان ها یا میتینگ ها کشاند. فقط اکتیویست ها هستند که توانایی و قوه محرکه یک مبارزه طولانی مدت و مستمر را دارا هستند. این یک واقعیت عمومی و کلی است. مردم به خیابان آمدند تا جلوی حمله نظامی  آمریکا به عراق را بگیرند. موفق نشدند. به خانه رفتند. این مردم را با یک محرکه انسانی و مربوط به زندگیشان میتوان دوباره بسیج کرد.
علت دیگر دلسردی و حتی دست شستن بسیاری از اکتیویست ها از این جنبش، افقی است که رفته رفته بر این جنبش حاکم شده است. در بسیاری کشورها، فرضا در انگلستان، اسلامیست ها و جریانات باصطلاح چپ حامی اسلامیست ها بر این جنبش حاکم شده اند.  بلند کردن عکس های خامنه ای، خمینی، نصرالله یا حتی احمدی نژاد در برخی از این تظاهرات شوک آور است اما حقیقتی را در مورد این جنبش بیان میکند. مردمی که به میلیتاریسم و قلدر منشی آمریکا معترضند، نمیخواهند به زیر پرچم اسلامیست ها بروند. به این معنا یک افق و آلترناتیو جدید و مترقی لازم است تا بتواند این مردم را به حرکت درآورد.
یک دنیای بهتر:جنبش ضد جنگ تا کنون ویژگی های خاصی از خود ارائه داده است. در زمانی جنگ در افغانستان خجولانه به طالبان تخفیف میداد. در زمان جنگ عراق نیروهای مدافع بعٽ حتی جایی در این جنبش داشتند. وضعیت این جنبش را در قبال جنگ احتمالی چگونه ارزیابی می کنید؟ تاٽیر نیروهای ملی – اسلامی و اسلامی "ضد آمریکایی" در این جنبش را چگونه می بینید؟
علی جوادی : همسویی با یک سوی تخاصم ضعف پایه ای جنبش ضد جنگ است. پاشنه آشیل اش است. این جنبش تهاجم و میلیتاریسم آمریکا را محکوم میکند. اما نقدی به اسلامیسم و جنبش اسلام سیاسی ندارد. بعضا حتی همسو با رژیم اسلامی است. توجیهات این سیاست متفاوتند. از ضد آمریکایی گری کور گرفته تا سیاست "ضد امپریالیستی" یک جانبه زمینه های مختلف توجیه این سیاست سازشکاری با اسلام سیاسی هستند. واقعیت این است که آینده سیاسی این جنبش در قبال جنگ احتمالی آمریکا و رژیم اسلامی در صورت عدم دخالت فعال ما میتواند تکرار وضعیت گذشته باشد. حضور قابل ملاحظه نیروهای ملی – اسلامی و اسلامی از نوع "ایرانی اش" در جنبش ضد جنگ یک فاکتور جدی مخرب در تقویت گرایش و خط مشی "ضد امپریالیستی" و "ضد آمریکایی" در این جنبش است. در صورت دست بالا پیدا کردن چنین روندی بنظرم ما شاهد افت بیشتر این جنبش در عرصه سیاست فعال خواهیم بود. حضور گسترده و نقشه مند جریانات ملی اسلامی "ایرانی" میتوانند چهره این جنبش و سیاستهای سازشکارانه موجود در این جنبش را آرایش کنند. توجیهات امروزی و ظاهر پسندانه تری به این مجموعه از سیاستهای ارتجاعی ببخشند. ما از هم اکنون شاهد تاٽیر مخرب این سیاستها هستیم. محافظه کاری در دفاع از مبارزات سرنگونی طلبانه توده های مردم در ایران به این بهانه که میتواند مورد بهره برداری آمریکا و متحدینش قرار گیرد یک فاکتور رو به رشد است. یک رکن سیاست ما در این شرایط خنٽی کردن موٽر این جنبشها است. این جریانات از هم اکنون فعالند. از اکبر گنجی و شیرین عبادی گرفته تا جریانات متعدد اکٽریتی و توده ای و ملی که دستی در جنبش ضد جنگ دارند، باید مورد نقد جدی سیاسی ما قرار گیرند.
سياوش دانشور: اين مواضع و سياستها ناشى از همان ديدگاه سنتى ناسيوناليسم ضد امپرياليستى است. اين ديدگاه قادر نيست رابطه روشنى بين جنگ و بحرانهاى کنونى با تداوم سياستها و استراتژى جناح هاى درگير در جنگ برقرار کند. نفس جنگ را بعنوان واقعه اى درخود و "غير متعارف" ميبيند. همينطور اين ديدگاه نقدى به سرمايه دارى و طبقات حاکم مرتجع در کشورهائى مانند ايران و عراق و افغانستان ندارد. تلويحا اين دولتها را "نماينده مردم" و يا جبهه اى از مبارزه ضد امپرياليستى ميبيند و لذا به آن تخفيف ميدهد. در قاموس اين جنبش، حماس "نماينده" مردم فلسطين ميشود! حزب اله لبنان "نماينده" مردم لبنان ميشود! احمدى نژاد "نماينده" مردم ايران ميشود! اينها نيروهائى هستند که در سنت چپ پرو اردوگاهى سابق در چهارچوب "جنبشهاى آزاديبخش و رهائيبخش" دسته بندى ميشوند. اينکه چه جريانى در راس آنست ثانوى است. زمانى مليون و ناسيوناليستهاى ضد استعمارى اين نقش را ايفا ميکردند، زمانى سوسياليستهاى خلقى و امروز اسلاميون. اهداف و آرمان اجتماعى و رابطه اين جريانات با طبقه کارگر و مردم اين کشورها سوال و مسئله اين جنبش نيست. آنچه مهم است مقابله با امپرياليسم است! ترديدى نيست در صورت حمله نظامى به ايران، اين جنبش پرچمهاى خامنه اى و احمدى نژاد را برخواهد افراشت و يا دستکم به حضور جنبش اسلامى منطقه در اين جنبش جايگاه ويژه خواهد داد. جمهورى اسلامى که اين ظرفيتها را ديده و ميشناسد، مدتهاست که آگاهانه روى آن کار ميکند. يک رکن تلاش جمهورى اسلامى تاثيرگذارى بر جنبش ضد جنگ و تبديل آن به عامل فشار روى آمريکا و موتلفينش است. نيروهاى ملى – اسلامى هم همين ديدگاه را دارند. سياست آنها مبتنى بر دفاع از جمهورى اسلامى و درعين حال تقويت جناحهائى در حکومت اسلامى است. اين نيروها هم تلاش خواهند کرد با سياستهاى ضد امپرياليستى جنبش ضد جنگ هم آوا شوند. تلاش خواهند کرد "شعبه ايران" همين جنبش باشند. حتى تلاش خواهند کرد که به "نمايندگى" مردم ايران در اين جنبشها حاضر شوند. سياست ملى اسلامى ها اينبار خيلى "ضد آمريکائى" نميشود. پرچم "ضد آمريکا" را خود رژيم و خشکه متعصب هاى بسيج و حزب اله در دست دارند. جنبش ملى اسلامى تلاش خواهد کرد که با يک درجه فاصله از رژيم اسلامى چند کار را با هم انجام دهد: اول، زير پرچم "دفاع از ميهن" و "صلح و حقوق بشر" از جمهورى اسلامى دفاع کند. دوم، مخالفت و مقابله مردم در ايران با ميليتاريسم و جنگ را مهار کند. سوم، سياستش را تقويت جناحهائى از حکومت قرار دهد. سياستى که يک هدف مهم خود را تسهيل بازگشت جريان رفسنجانى – خاتمى در انتخابات آتى و يا در متن اين بحران قرار داده است. اين البته يک رکن سياست "امپرياليستها" در اعمال فشار به جمهورى اسلامى هم هست. در نتيجه جنبش ملى اسلامى در ايران و در اپوزيسيون، همان سياست سنتى آنتى امپرياليستى موجود در جنبش ضد جنگ را نخواهد داشت. بلکه مخالفت با جنگ را به قدرتگيرى جناح متبوعش در حکومت اسلامى و مهار مردم و سرنگونى خواهى شان گره ميزند. "جبهه يا شوراى صلح" و همينطور "کميته انتخابات آزاد" ملى اسلاميها همين سياست را دنبال ميکند.   
آذر ماجدی: همانطور که در بالا اشاره کردم، اخیرا اسلامیست ها دست بالا را در این جنبش پیدا کرده اند. یک شاخه دیگر این جنبش که در آمریکا حضور قوی دارد، از موضعی کاملا "ناسیونالیستی" با جنگ مخالفت میکند. تلاش آنها نجات سربازان آمریکایی است. این نقطه عزیمت آنها است. اگر آمریکا این تعداد کشته و مجروح نداشت، این جنبش به این شدت شکل نمیگرفت. اگر جنبش ضد جنگ به حال خود رها شود، در صورت جدی شدن احتمال حمله نظامی به ایران اسلامیست ها شدیدا به تقلا خواهند افتاد و رهبری کامل خود را بر این جنبش اعمال خواهند کرد. رژیم اسلامی تاکنون در تبلیغات ضد غربی و ارائه یک چهره "ضد-امپریالیست" از خود موفقیت داشته است. 
اما شرایط ایران متفاوت است. جنبش سرنگونی طلبانه در ایران بسیار گسترده و قوی است. اپوزیسیون ایرانی بنظر میرسد، که زیر فشار کمونیسم کارگری در این سالها، از تاریخ آموخته است. تمایل به دفاع از "مام میهن" آن مقبولیت سنتی را این بار، لااقل هنوز، در میان نیروهای اپوزیسیون نیافته است. هنوز هیچ جریانی جرئت نکرده است که علنا و رسما اعلام کند که از رژیم اسلامی دفاع خواهد کرد. هر چند که از سیاست های اعلام شده برخی جریانات میتوان همسویی با رژیم اسلامی را تشخیص داد. این شرایط متفاوت بر جنبش ضد جنگ نیز تاثیر خواهد گذاشت و ما باید بکوشیم که این تاثیر را گسترده و عمیق کنیم. هم اکنون جریانی دارد خود را از جنبش ضد جنگ موجود متمایز میکند. مقابله با هم حکومت اسلامی و هم جنگ و آمریکا بعنوان شعارهایی دارد مطرح میشود. در مورد عراق اپوزیسیون متشکل مترقی بسیار ضعیف بود. در خود عراق یک جنبش وسیع اعتراضی وجود نداشت. در مورد افغانستان نیز همچنین. اما شرایط ایران، خوشبختانه، کاملا متفاوت است. باید صدای سرنگونی طلبی، آزادیخواهی و برابری طلبی مردم ایران را در جنبش ضد جنگ منعکس کرد.
یک دنیای بهتر: چگونه میتوان بر جنبش مقاومت توده های مردم در سطح جهان تاٽیر گذاشت؟ کاری کرد که این جنبش به زیر سلطه جریانات ملی – اسلامی، جریانات ضد آمریکایی و اسلامی نرود؟ چه سیاستهایی را باید نقد کرد؟ اهرمهای تاٽیر گذاری ما کدام است؟ نیروهایی که میتوان بر آن تکیه کرد کدامها هستند؟
علی جوادی : هر گونه همسویی، تخفیف و توجیه سیاستهای اسلام سیاسی و رژیم اسلامی در این جنبش را باید قاطعانه نقد کرد. سیاست ما مقابله با هر دو سوی این تخاصم ارتجاعی است. این سیاست تنها توسط ما و جنبش کمونیسم کارگری بروشنی نمایندگی میشود. یک اهرم موٽر ما در تاٽیر گذاری بر این جنبش وارد کردن فاکتور جنبش انقلابی سرنگونی طلبانه توده های مردم در این کشاکش است. ما باید بمٽابه صدا و سخنگوی اعتراض انقلابی مردم در ایران، صدای جنبشی برای آزادی و برابری و رفاه همگان در این جنبش حضور داشته باشیم. ایران، عراق نیست. افغانستان نیست. جنبشهای اجتماعی فعال و داده غیر قابل حذف سیاست در جامعه هستند. این جنبش میتواند و باید نقش جهانی خود را ایفا کند. این جنبش باید در سطح سیاست بین المللی نمایندگی شود. باید به حساب آید. ما باید بتوانیم نشان دهیم که بطور واقعی این مردم ناچار نیستند در مقابله با میلیتاریسم آمریکا به زیر پرچم خونین اسلام بخزند و یا با آن همسو شوند. بشریت متمدن باید بتواند در این جدال بطور روشنی نمایندگی شود. این جنبش باید پی ببرد که این جدال دارای سه سو است. نیروی سوم این جدال، مردم متمدنند. این نیرو باید استراتژی روشنی برای تغییر داشته باشد. وضع موجود قابل دوام نیست. از هیچ سو قابل دوام نیست. سرنگونی رژیم اسلامی یک رکن اساسی تغییر وضعیت موجود است. شکست سیاستهای میلیتاریستی آمریکا سوی دیگر این سیاست است. هرگونه سیاست تن دادن به وضع موجود و جلوگیری از جنگ بدون سیاستی فعال برای تغییر بدون شک شکست خواهد خورد. شکست طلبی محض است. همانطور که تاکنون علیرغم مقاومت توده ای مردم شاهد ناکامی این جنبش بوده ایم. بنظر من به میدان کشیدن توده های مردم آزادیخواه و برابری طلب فارسی زبان در کشورهای اروپایی و آمریکایی یک فاکتور مهم در تاٽیر گذاری بر توازن قوای سیاسی در این جنبش است. این تلاشی است که در هر صورت باید با قدرت به پیش برود. مساله خط مشی و افق حاکم بر ایرانیان خارج کشور یک قلمرو سیاسی حائز اهمیت است. نباید گذاشت تا ناسیونالیستهای جنگ طلب این مردم را به ابزار توجیه جنگ و آدمکشی تبدیل کنند. ما وظایف چند گانه ای در مقابل خود داریم. ما نیرویی انترناسیونالیست هستیم. وظایف خطیری در قبال جنبش توده ای مردم علی العموم داریم. باید در این قامت عمل کنیم. از طرف دیگر ما صدای آزادی و برابری طلبی و سرنگونی طلبی در ایران هستیم. باید حضور این جنبش را در جدال تروریستی حاکم تامین کنیم. کارهای خطیری پیش رو داریم.  
سياوش دانشور: تنها يک سياست انسانى و انترناسيوناليستى کارگرى ميتواند صحنه را کلا عوض کند. حقيقت اينست که گرايش ناسيوناليسم ضد امپرياليستى يک گرايش موجود است. يک گرايش ديگر تمايلات صلح طلبانه و انساندوستانه مردم است که بخشا توسط جناحهائى از دولتها و سياست دولتهاى رقيب آمريکا در چهارچوب دخالت سازمان ملل مهار ميشود. مخالفت با تروريسم اسلامى و قلدرى آمريکا در ميان افکار عمومى غرب نيز گسترده است. اين نيرو اگر آلترناتيوى داشته باشد، پاسيف نخواهد شد و در صحنه سياست دخالت فعال ميکند. سياست کمونيستى نميتواند يک نوع مخالفت نسنجيده با صلح طلبى مردم در جامعه غربى باشد. نبايد مخالفت با صلح طلبى، به معنى نخواستن وضعيت موجود، به جنگ طلبى تعبير شود. يک سياست فعال کمونيستى محدوديتهاى سياست صلح طلبى را نقد ميکند، بر ضرورت تلاش براى صلحى پايدار تاکيد ميکند و راه رسيدن به آن را نشان ميدهد. نميتوان فى النفسه مخالف هر نوع صلحى بود. بايد مخالفت با جنگ و ميليتاريسم و تروريسم و تلاش براى رسيدن به صلحى پايدار را تبئين کرد. همين مردم صلحدوست در جامعه غربى در سکون و دفاع از وضعيت موجود بسر نميبرند. عليه تعدى دولتها، عليه راسيسم، عليه نقض و زيرپا گذاشتن حقوق مدنى، عليه تعدى سرمايه به حقوق و آزاديها و معيشت شان مبارزه ميکنند. کاملا قابل درک است که شهروند اروپائى و آمريکائى مخالفت با تروريسم و ميليتاريسم را با دفاع از تروريسم اسلامى يکى نداند و اعتراضش را به جيب جنبش اسلامى يعنى يک طرف جنگ نريزد. در نتيجه پلاتفرمى که منافع و خواست اين مردم را نمايندگى ميکند، پلاتفرمى که قبل از جنگ هم وجود داشته است و جنگ به آن صورت مشخص تر و ويژه ترى ميدهد، نبايد از نظر دور داشته شود. اهرم اساسى ما برافراشتن يک پرچم سياسى فعال و آزاديخواهانه است که مبتنى به دخالت طبقه کارگر اين کشورها، نقد ناسيوناليسم ضد امپرياليستى، حاشيه اى کردن جنبش اسلامى، و شکل دادن به جنبشى متفاوت عليه جنگ تروريستها است. اگر ما بتوانيم طبقه کارگر و سازمانهاى کارگرى را حول يک پلاتفرم فعال و انترناسيوناليستى به ميدان بکشيم، پاسخ يکجائى را به کل اين معضلات داده ايم. در اين جنگ تروريستى نه طبقه کارگر و نه مردم جوامع غربى منفعتى ندارند. بشر دوستى و تمايلات پيشرو اين نيرو را جنبش ضد جنگ و خط ناسيوناليسم ضد امپرياليستى نمايندگى نميکند. پايان دادن به تروريسم و ميليتاريسم نه امر آمريکا بلکه کار اين بشريت متمدن است. مردم در ايران، جنبش آزادى و برابرى و سرنگونى جمهورى اسلامى، يک سنگر مهم اين بشريت متمدن هستند. ما بايد به اين نيرو و سياست و پلاتفرم فعالى متکى شويم. سياست اين جنبش،  بعنوان يک قطب سوم، تنها ميتواند ادامه تلاشش براى يک زندگى بهتر در وضعيت مشخص جنگ و کشمکش تروريستها باشد. جنبشهاى سکولاريست و مدرنيست، انساندوستان، سوسياليستهاى کارگرى، جنبش طبقه کارگر بين المللى، و در يک کلام جناح چپ جامعه غربى، نيروهائى هستند که ميتوانند سدى در مقابل اين وضعيت ايجاد کنند و بجاى رفتن پشت سياست يکى از اردوهاى تروريستى از تلاش طبقه کارگر و مردم ايران براى رهائى از وضعيت موجود حمايت کنند.
آذر ماجدی: فعالیت های گسترده اپوزیسیون پیشرو ایران، بویژه کمونیسم کارگری، در دو دهه اخیر فضا را برای چنین فعالیتی آماده کرده است. رژیم اسلامی اکنون بعنوان یک ماشین کشتار و اعدام و سرکوب در جهان شناخته شده است. زن ستیزی آن برای جهانیان روشن است. اینها بخاطر فعالیت های گسترده و پیگیر ماست. لذا باید از این شرایط استفاده کرد و پیام مردم ایران را به گوش جهانیان رساند. باید این حقیقت را به مردم جهان بشناسانیم که اسلامیست ها نماینده و سخنگوی مردم خاورمیانه نیستند و دارند از درد و مشقت واقعی مردم سوءاستفاده میکنند. این واقعیات را باید به مردم جهان معرفی کرد و شناساند.
در مورد مشخص ایران نیز باید واقعیت مبارزه گسترده و توده ای مردم و وجود و حضور فعال جنبش های معترض اجتماعی در جامعه ایران را وسیعا اشاعه داد. این حقایق بعلاوه وجود فعال اپوزیسیون ایرانی در این جنبش که پرچم نه به هر دو قطب را بلند کرده است، بنظر من تنها و بهترین ضامن ایزوله کردن جریانات اسلامی است. همانظور که قبلا اشاره کردم، ما بر روی یک زمین بکر عمل نمیکنیم. این زمین از پیش شخم خورده است. نزدیک به دو دهه فعالیت کمونیسم کارگری و سایر نیروهای اپوزیسیون پیشرو این زمین را آماده کرده است. اپوزیسیون ایران شخصیت های شناخته شده ای در میان جریانات چپ پیشرو در اروپا و آمریکا دارد. این فضا تضمین میکند که جریانات ضد آمریکایی مخالفت ما با اسلامیست ها را بمعنای همسویی با آمریکا تعبیر نکنند. باید اعتماد این بخش را جلب کرد.
یک دنیای بهتر:حزب اتحاد کمونیسم کارگری فراخوانی به نیروها و مردم آزادیخواه جهان داده است مبنی بر حمایت از جنبش انقلابی برای سرنگونی رژیم اسلامی. اهمیت و جایگاه این فراخوان چیست؟ چه اقداماتی پیرامون آن باید انجام داد؟
علی جوادی :این فراخوان بنظر من یک رکن اساسی سیاست ما در خارج کشور را بمٽابه یک حزب کمونیستی کارگری تعیین میکند. ما صدای اعتراض آزادیخواهانه و برابری طلبانه مردم ایران هستیم. باید وظایف ناشی از این موقعیت را به روشنی بیان و در دستور قرار دهیم. جنبش انقلابی مردم یک نیروی واقعی و تعیین کننده در ایجاد شکاف قطعی در کشاکش این جدال خونین تروریستی است. نقطه امید بشریت متمدن است. آشنایی با خواستها و موقعیت این جنبش یک وظیفه مهم و تعیین کننده ماست. ما باید تصویر روشنی از جنبشهای اجتماعی در ایران به جامعه جهانی ارائه دهیم. این مردم باید از منظر جنبش ما سیر تحولات جامعه در ایران را دنبال کنند. در حال حاضر متاسفانه جریانات متعدد ملی - اسلامی با امکاناتی که در سطح جهانی در اختیار دارند تصویر اعتراض و مقاومت در ایران را به جهان ارائه میکنند. این شرایط را باید سریعا تغییر داد. باید به صفی از نیروهایی شکل داد که در حین مقابله با دو قطب تروریستی جهان معاصر در عین حال در دفاع قاطع از مبارزات سرنگونی طلبانه مردم ایران به میدان بیایند. این سیاست باید نمایندگی شود. در حال حاضر بر افراشتن این پرچم مهمترین گام است. این حرکت باید به یک جنبش قابل لمس و موٽر در جنبش ضد جنگ تبدیل شود.
سياوش دانشور: ما راه حل سومى را پيشنهاد ميکنيم. ما ميگوئيم تروريستها نميتوانند "پيام آوران صلح" باشند. جنگ طلبان را نميتوان مامور آسايش و صلح کرد. اين جنگى برسر قدرت و تعيين حوزه نفوذ سياسى و اقتصادى است. پلاتفرم اين دو اردو تنها تروريسم را دامن ميزند. پلاتفرم اين دو اردو عليه خواستهاى طبقه کارگر و اکثريت مردم جهان است. اگر سوال واقعى پايان دادن به تروريسم است، آنوقت بايد دولت هاى تروريست را بزير کشيد. در ايران سرنگونى جمهورى اسلامى به قدرت نيروى مردم صورت مسئله اسلام سياسى و کل جنگ تروريستى را در منطقه و جهان تغيير خواهد داد. اهميت اين فراخوان توجه دادن به کليد حل معماى تروريسم است. رژيم اسلامى دولت مشروع ايران نيست، نماينده مردم نيست، يک مجموعه باند تروريست و آدمکش است. مردم ايران در تلاشى وسيع براى سرنگونى آنند. اين دولت مهمترين و قويترين مرکز جنبش اسلام سياسى است. سياست بوش صرفا ميخواهد اين نيرو را مطيع کند. سياست اسلام سياسى ميخواهد دنيا را صحنه ترور و فعال مايشائى جنبش اسلامى کند. سياست ما معضل را پايان ميدهد. اين واقعيت بايد وسيعا در جامعه غربى منعکس شود. شروع دور جديدى از جنگ تروريستها دنيا را به صحنه ترور و ناامنى تبديل ميکند. خاورميانه را تماما به آتش ميکشد. اما سرنگونى اين رژيم توسط مردم، که جامعه اى آزاد و مدرن و برابر را مطالبه ميکنند، نه تنها به معضل تروريسم پايان ميدهد بلکه سرآغاز روند جديدى در خاورميانه و جهان خواهد شد.  سياست کمونيستى کارگرى ما بهترين و موثرترين راه حل مقابله با تروريسم و ميليتاريسم است.
اقدامات ما در اين زمينه يک پراتيک فعال براى جا انداختن اين سياست است. ما بايد جامعه غربى را در ابعاد قابل توجه و از طريق مکانيزمهاى اجتماعى از جمله مطبوعات و رسانه هاى سراسرى مورد خطاب قرا دهيم. ما بايد تصوير مردم در ايران و خواست شان را از منافع ناسيوناليستى و اسلامى رژيم اسلامى تفکيک کنيم. ما بايد نتايج مخرب سياست تحريم اقتصادى و تهديد نظامى و حمله احتمالى را براى مردم ايران به ميان جامعه ببريم. ما بايد سياست دفاع از يک طرف اين جنگ تروريستى را بکوبيم. "عليه تروريسم دولتى، عليه تروريسم اسلامى، براى آزادى و رفاه همگان"، چکيده پلاتفرم و سياست ماست. مبارزه عليه جنگ را بايد با حمايت از تلاش مردم براى سرنگونى جمهورى اسلامى گره زد. تنها اين سياست ميتواند پيروزى همه جانبه اى ببار بياورد و تروريسم و ناامنى و ميليتاريسم را لگام بزند. از نظر عملى، سازمانهاى مهم کارگرى جهان، جنبش طبقه کارگر، شخصيتهاى سياسى و اجتماعى جامعه غربى، سازمانهاى سکولار و بشردوست را بايد مورد خطاب قرار داد. بايد در تماسى فشرده با آنها تلاش کرد اين سياست را پيش برد و اقدامات لازم را در دستور گذاشت. 
آذر ماجدی: این فراخوان رئوس سیاست ما را روشن میکند. کنکرت و ملموس مختصات و خصوصیات جنبش پیشرو ضد جنگ را اعلام میکند. بنظر من این فراخوان کار ما را در جنبش ضد جنگ بسیار تسهیل میکند. امیدوارم  که بتوان حمایت گسترده ای را به آن جلب کرد. اگر بتوان هم صدا این فراخوان را به میان جنش ضد جنگ برد، موفقیت آن صد چندان خواهد شد. این فراخوان بسیار روشن و ساده شرایط، و خواست مردم ایران را فرموله میکند. به این ترتیب کار فعالینی که میخواهند جنبش ضد جنگی با افق جدید و پیشرو بسازند بسیار ساده تر میشود. فکر میکنم باید این فراخوان را بطور گسترده در اختیار اپوزیسیون ایران و جریانات بین المللی ضد جنگ قرار دهیم. وسیعا آن را اشاعه دهیم. درک و کاربست آن ساده است.
این یک مکانیزم طبیعی است که مردم عموما در جدال میان دو نیرو طرف یکی را میگیرند. بیک معنا میان بد و بدتر، بد را انتخاب میکنند. کار ما که میخواهیم یک نیرو و صدای سومی را مطرح کنیم، لاجرم پیچیده میشود. لیکن ما از سپتامبر 2001 این سیاست را داشته ایم و برای اشاعه آن فعالیت کرده ایم. کار در نتیجه آسان تر است. داشتن یک سند مشخص، با مطالبات روشن و ملموس کار را بسیار تسهیل میکند. بنظر من این فراخوان چنین جایگاهی دارد و باید در پخش و اشاعه آن وسیعا بکوشیم.
یک دنیای بهتر:سیاست عملی جنبش ما در قبال جنبش ضد جنگ در صورت حاکمیت سیاستهای کنونی آن چه باید باشد؟ آیا باید در این تظاهراتها شرکت کرد؟ چگونه و با چه پرچمی میتوان در این تظاهرات شرکت کرد؟
علی جوادی :من طرفدار سیاست "شرکت انتقادی فعال" در این جنبش هستم. هر گونه سیاست دوری گزیدن و "جا خالی" دادن یک اشتباه محض و سیاست "برج عاجی" است. زمین را برای حضور فعالتر جریانات اسلامی و ملی – اسلامی باز میگذارد. حضور انتقادی در این جنبش در عین حال یک عرصه جدال فعال ما با اسلام و ملی – اسلامیها بر سر افق و سیاست حاکم بر جنبش ضد جنگ است. ما باید با پرچم مقابله با میلیتاریسم آمریکا و مقابله با اسلام سیاسی وارد این میدان شویم. ما باید سیاست دفاع طلبی این جنبش را عمیقا به نقد بکشیم. ما باید تلاش کنیم که این جنبش پرچم پیروزی را در دست بگیرد. به اعاده وضعيت گذشته رضایت ندهد. ما در عین حال باید با پلاتفرم روشنی در اين جنبش شرکت کنيم. ما هم باید به جنبش خودمان در کشورهای اروپایی و آمریکایی سر و سامان بدهیم و هم باید برای حاکم کردن پلاتفرم و افق مان بر جنبش ضد جنگ بکوشیم.  
سياوش دانشور: جنبش ضد جنگ اگر روى سياستهاى تاکنونى اش پيش برود توجه زيادى را جلب نخواهد کرد. مجددا بحث دفاع از اسلاميها و حتى رژيميها و بخشى از جنگ طلبان، بعنوان "نمايندگان مظلوم" مردم ايران بالا خواهد گرفت. ما بايد قاطعانه عليه اين سياست بايستيم و نگذاريم اين سياست دست بالا را بگيرد. در هر حال و به نظر من سياست عمومى ما نبايد تحريم تظاهراتها و اجتماعات جنبش ضد جنگ باشد. بلکه بايد سياستى فعال و دخالتگر را درپيش بگيريم و هرجا تلاش کنيم که سياستى راديکال و انسانى اتخاذ شود. ما در اين تظاهراتها با شعار؛ ،"نه به دولتهاى جنگ طلب"، "نه به تروريسم اسلامى، نه به تروريسم دولتى"، "از مبارزات مردم ايران براى سرنگونى جمهورى اسلامى حمايت کنيد"، "نه تحريم اقتصادى، نه جنگ، نه بمب، آزادى و رفاه همگان"، "زنده باد حکومت کارگرى" شرکت ميکنيم. در صورت وقوع جنگ، شعار محورى ما "ختم فورى جنگ"، "سرنگونى جمهورى اسلامى" و "آزادى و برابرى و سوسياليسم" خواهد بود. تعيين سياست و داشتن پلاتفرمى فعال در قبال جنبش ضد جنگ يک بخش کار ماست. اما بخش مهمتر تلاش براى به ميدان کشيدن طبقه کارگر و نيروى جناح چپ جوامع غربى حول سياست آزاديخواهانه کمونيسم کارگرى براى مقابله با تروريسم و ميليتاريسم است.
آذر ماجدی: من موافق شرکت بهمراه نقد تند و پیگیر افق حاکم بر این جنش هستم. عدم شرکت در آن، بدون ساختن آلترناتیوی، بمعنای رها کردن یک عرصه مهم فعالیت جهانی بدست اسلامیست هاست. این اشتباه محض است. بسیاری از کسانی که در این جنبش شرکت میکنند، اسلامی نیستند، از جنگ و سیاست های میلیتاریستی و قلدر منشانه آمریکا بیزارند. ما نباید اجازه دهیم که این کمپ زیر دست و بال اسلامیست ها رها شود. ما باید بتوانیم یک پرچم آلترناتیو بلند کنیم. شرکت ما در جنبش فی الحال موجود و نقد سیاست های حاکم بر آن یک روش اصولی و فعال است که باید در پیش بگیریم. در شرایطی که امکان آن وجود دارد باید بتوانیم به شکل دادن به یک جنبش ضد جنگ آلترناتیو مبادرت ورزیم. جنبشی که شعارش نه به هر دو قطب است. جنبشی که در عین مخالفت قاطع با جنگ علیه رژیم اسلامی موضع میگیرد و از مبارزات مردم علیه آن حمایت میکند. به این منظور ما باید بیانیه خود علیه جنگ و فراخوان به مردم جهان در قبال این جنگ را وسیعا در میان مردم اشاعه دهیم. تلاش کنیم جریانات مترقی را به حمایت از آن جلب کنیم. همچنین بکوشیم که حمایت اپوزیسیون ایران را نیز نسبت به این فراخوان جلب کنیم. ما باید صدای آزادیخواهی و برابری طلبی مردم را در جهان و در جنبش ضد جنگ منعکس کنیم. *